جدیدا یه گربه توی محله خونه پدری پیدا شده که اهلیه ، و خواهر کوچولوهام عاشقش شدن، تا صدای باز شدن در رو میفهمه میدوئه میاد سمتمون، صداش که میکنیم متوجه میشه و هر جا هست سرو کله ش پیدا میشه. یه بار توی حیاط بود، رفت زیر ماشین، بعدم دیگه ندیدیمش، هرچی صداش زدیم و دنبالش گشتیم نیومد و نبود. همه بسیج شدیم واسه پیدا کردنش، یکی توی حیاطو میگشت یکی زیر ماشینو یکی توی آشپزخونه رو یکی توی زیر زمینو. ما فکر میکردیم کار باباس و قایمش کرده! چون بابا اصولا مخالف بودن گربه توی حیاطه و میگه مریض نشیم و اینا، حالا بگذریم که اولین بار خودش آوردش و ما رو باهاش آشنا کرد! حالا بعد از اون همه گشت و گذار که بابا اگر قایمش کردی بگو ، و بابا هی خنده ش میگرفت و ما واقعا مطمئن شده بودیم و بابا هی قسم میخورد که دست من نیست، در کاپوت ماشینو خیلی اتفاقی باز کردیم دیدیم اونجاس! هوا که سرد بوده از زیر ماشین میره توی کاپوت! حالا نگم که هر بار که میخوان برن بیرون اول باید صداش بزنن ببینن توی کوچه س یا حیاطه یا کجاست کلا، و بعد ماشینو بیارن بیرون از خونه که یه وقت زیرش نکنن. بعد حالا با این وجود یه بار که خواستن برن بیرون هرچی صداش میزنن نیستش، ماشینو میبرن از خونه بیرون، بعدم آبجی کوچیکه اصرار میکنه که در کاپوتو باز کنین، بقیه م محل نمیذارن، اونم هی اصرار رو اصرار، بعد که باز میکنن کاپوتو میبینن اونجا خوابیده گرمش بشه =))
توی خونه صداش میزنیم جوجه. انقدر من بهش جوجه گفتم بقیه هم جوجه صداش میزنن. بعد یه بار ما داشتیم میومدیم خونمون، سر کوچه که خواستیم بپیچیم رضا گفت عه یه جوجه زیر ماشینه. گفتم عههه جوجه رنگی؟ گفت چیزه منظورم گربه س، یه گربه کوچولو :|
اره پست جدید!
اومدم بگم دلم هوای اینجا رو کرده
دلتنگ نوشتن شده بودم
دلتنگ نوشته هام
دلتنگ آهنگ برزان محمودی
بعد دلم یهو هوای شباهنگو کرد
دیدم زشته واسه هزارمین بار بهش بگم که "میشه لینک این آهنگو بهم بدی؟"
کامنتتاشو زیر و رو کردم تا رسیدم به لینک آهنگ
میخواین بدونین چیه که عاشقش شدم؟
اینجا
+عنوان: آهنگی که در حال حاضر داره واسم پلی میشه_علی زند وکیلی
شب ها خواب ندارم. تا وقت روشن شدن روز بیدارم. بیتابم. یک نیمم اینجاس، در این شهر، در غربت؛ نیم دیگرم آنجا. اینجا که هستم بی تابِ آنجا و آنجا که هستم بی تاب اینجا بودن شاید نه اما راستش دلتنگ اینجایم.
فکر نمیکردم روزی رفتن بخواهد انقدر سخت باشد. انقدر یک جور عمیقی غم ناک باشد که هروقت از خواب بیدار میشوی انگار یک اتفاق غم انگیزی رخ داده. و بعد از اینکه به اتفاقات اخیر فکر میکنی منشا ش را می یابی. به قول عزیزی که جمله ای گفت که طلا و زر برایش کم است،میگفت: "دانشگاه دو روزش سخته. یکی روز اومدن یکی روز رفتن"
گروه سه نفره ای سال پیش تشکیل دادیم به اسم غیبت! دلیل این اسم هم بماند که برای چه. تعداد اعضایش هم سه نفر است. کارهایی مهم تر از غیبت هم بر عهدیمان هست. یعنی هر کاری درکل!
در گروه پیام دادم که "من پنج شنبه برای همیشه دارم میرم"
جمله ی سنگینی بود.
و حالا نمیدانم چه کنم با این حجم از دلتنگی . دلتنگ باغ ارم و مسیر سینما سعدی تا پارامونت و میدان نمازی و زیتون و هایپر و سه راه و گل سرخ و ملاصدرا و کوچه ۱۵ شوریده و بیمارستان بهشتی و نمایشگاه کتاب و آش دوغ های نجمه و شاهچراغ و خط ۱۹۶ و خیابان رباط و طبقه بالای ناحیه و پیکانی که سانتافه صدایش میزدیم و خیلی جاها و چیزهای دیگر .
صبح روز عروسی یه نفر بهم زنگ زد، برداشتم ولی نشناختم، یه خانمه بود که بهم گفت خانم فلانی زودتر بیا، منم گفتم اشتباه گرفتین
بعد که قطع کردم فهمیدم از آرایشگاه زنگ زدن و منطورشون این بوده برم ارایشگاه و اون فامیلی هم که منو باهاش صدا زد فامیلی همسرمه :))
هنوزم عادت ندارم منو با فامیلی همسرم صدا بزنن! بهشون میگم من فلانی ام! آدم نمیتونه که هویت چندین و چند سالشو عوص کنه که! و یا حتی نه به این سرعت!
دیشب خواب دیدم دارم فیزیولوژی میخونم، بعد یه صفحه رو متوجه نمیشم، یه چیزی تو مایه های یه فرمول توی اون صفحه بود و من چیزی ازش نمیفهمیدم، بعد آریا عظیمی نژاد یهو نمیدونم از کجا اومد و فضا عوض شد و دیدم توی یه کلاسم، بعد بهش گفتم اینو بلدین؟ گفت آره اینو که من کاملا بلدم، بعد اومد روی تابلو واسم توضیح بوه و بنویسه، دوتا ماژیک جلوی تابلو بود و دوتا ماژیک سمت راست تابلو، اومدم یدونه از اون ماژیک جلوییا بهش بدم، گفت نه اینا مال عصر جدیده، از اون راستیا برداشت! بعد داشت اون فرموله رو واسم اثبات میکرد، گفت ئه، مگه اثباتیه؟ گفت آره. فیزیولوژی شد یهو یه چیزی تو مایه های هندسه!
+قبل از خواب داشتیم عصر جدید میدیدیم :))
دیدی داری یه کاری میکنی مثل آشپزی یا هرچی. ازین کارای اهسته و زمان بر. که دستات مشغوله و فکرت آزاد. یهو به خودت میای میبینی داری یه خاطره رو مرور میکنی و با خودت میگی من چقدر احمق بودم. یا چرا اینکارو کردم. یا کاش همون موقع خریده بودمش.
مخصوصا این جمله ی اخر با این اوصاع مفتضحانه ی گرونی
بزارین نگم از داع دلم. یه فلش خریدم ۲۵ تومن. توی اتوبوس که داشتم میرفتم دانشگاه گم شد. رفتم بخرم همووون دو برابر شده بود. بعد الان که به خودم میام میبینم که " کاش همون موقع خریده بودمش" :))
+ماه رمضونا پست گذاشتن یه چیز دیگه س ، میدونم قبول دارین ؛)
دیشب خونه ی دوست رضا مهمون بودیم
خانمش ماست آورد گذاشت روی سفره
گفت خیلی خوشمزه س و اینا بخورین
گفتم: میشه؟
گفت: چی؟
گفتم: میگم میشه؟
گفت: چی میشه؟
رضا فهمید من چی میگم گفت نه نمیشه
منظورم با ماست بود که ماستِ میش است؟ :))
هی نگام میکرد حس میکرد نصف جملمو نفهمیده که من هی میگم میشه؟
+ یعنی من قبل از اینکه برم خونه ی اینا انقدر از نی نی های پسر بدم میومد.
چقدر خوشمزه پیام بازرگانی میبینه!
+آقا پناه
چقدر باحال شده صفحه ی وبلاگم! ازین مدلیا شده که مخصوص گوشیه. الان دیدمش =))) فقط چرا چپ چینه :/
سلام. از حال خوزستان و هوای گرم و رطوبت ۸۰ درصدی و بی آبی و جاش تعطیلی مسئولین تهرانی و نه خوزستانی که بگذرم،
خوبین؟
نمیدونم من خونه ای شدم و هی دلم نمیخواد برم بیرون و زیر کولر بشینم یا کلا تابستون واسه همه این مدلیه؟
یا شایدم تبریزیا هی تابستونا بیشتر میرن بیرون تا زمستون ؟_؟
بهم فیلم خوب (بیشتر سینمایی) و کتاب خوب معرفی کنید. این چند روز فیلم های خوب و فیلم های مزخرف میبینم. مزخرفا رو دوست ندارم. جاش بهم فیلم های با ارزش دیدن معرفی کنید. روحم تازه شه.
:)
درباره این سایت